الینا گل خانوم

  الینا گل ابجی شه من با ای ن که نشون نمیدم خیلی دوستش دارم همیشه با هم در جنگ و جدل هستیم من خیلی ازش نگرانم که یه اتفاقی براش بیفته یا گم بشه یا خدای نکرده یه اتفاق دیگر ببخشید که مطالب خوب نمینویسم ولی از دستم این همه بر میاد  ...

  ...

وقتی الینا  سه ماهه بود   ما همگی به یه مسافرت طولانی رفتیم از جمله  قم  . شمال. سرعین . شمال . اصفهان و........................  رفتیم  ما با مادر بزرگ و مادر مادربزرگ  همگی رفتیم   حداقل 11 یا 12 یا 15 روز رفتیم بعد با کلی خرید و گردش  به خانه ی خود  برگشتیم  حالا ببخشید دیگه از اون موقع چیززیادی یادم نمیاد حالا  به بزرگی خودتان ببخشید    همتونو  با شناختد بی  شناخت دوستتان  دارم ...

وقتی الینا بدنیا امد همه منتظر بدنیا امدن اون خانومی بودیم اسم الینا اول ملیسا بود بعد از این که بدنیا امد اسمش الینا شد و اون در سال 1382.11.16 بدنیا امده است و ما همه مخصوصا پدر ومادرم ومن از همه خوشحالتر بودیم من الینا را خیلی دوست داشتم و برای اون جایش را حاضر کردم تا هر دو استراحت کامل کنند البته با کمک مادر بزرگم  من زود تر از همه به خانه المدم و منتظر انها شدم  و بعد انها با پدرم امدند و برای من کادو هم داشتند اون زمان ها من خیلی کوچیک بودم و هنوز بچه بودم بعد همه  برای دیدن انها امدند و کادو این جور چیز ها اوردند خلاصه  من کوچیک بودم و الینا از من هم کوچیک و من بیشتر از هر چیز و هر کس دوستششششششششششششششششششششششش د...